کودکان گل فروش/فرشته های کار
امشب
تمام دارایی هایم را
حتی کفش هایم را
خواهم فروخت
در تمام خیابان های شهر
برادرهایم را
- ۱ نظر
- ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۰۹
امشب
تمام دارایی هایم را
حتی کفش هایم را
خواهم فروخت
در تمام خیابان های شهر
برادرهایم را
صدای گریه ای می آید صدای گریه نوزادی معصوم،کودک گریه میکندوقلبی آن سوتر به تپش می افتد ،چنان تپشی که گویی از جا کنده خواهد شد، آن صدای تپش دلسوزترین موجود عالم است.
آری مادر واژه مقدسی است که هر قوم وملتی با هر گویش و زبان آنرا میشناسد.با بی خوابی های این فرشته مقدس ومهربان همه آشنا هستیم آنگاه که لالائی عاشقانه اش زیباترین سمفونی دنیا رابرای نوزاد گریانش می آفریند. گوش دنیا کر باد اگر بخواهد این سمفونی زیبا را از کودکی بگیرد.کاش الهه مهربانی را می توانستم هر لحظه سجده کنم و بی محابا در پیشگاهش گریه کنم تا سبک شوم واو با نوازهایش مرا تسلی دهد.
خدایا ،تنها یک آرزو دارم :این آغوش آسمانی را از من نگیروآنان که از این آغوش محرومند را دوباره به این آغوش برگردان که آنها بهتر از من قدرش را می دانند.(آمین)
پدر جان میدانم در این دنیای ناملایم ونارفیق،آنگاه که خسته ازطوفان زندگی،برای لقمه ای نان،برای اینده ای بهتر از بهر فرزندت،چه رنج ها که نمیکشی،آنگاه که خسته از طوفان زندگی کلید را در درون در می چرخانی تا کلید خوشبختی مرا بیابی چطور با دیدن لبخند معصومانه کودکت عمری دوباره می یابی واز شادی پر گرفته و به آسمانها میروی.
بیپروایی سعدی در روایت صادقانه از گناه، عشق و
رسوایی از انتقادهایی است که بر او وارد شده است، اما عبدالحسین زرینکوب میگوید
صراحت لهجه و صدق بیان سعدی به گناه او نیز رنگ اخلاق بخشیده است.
در
تقویم رسمی کشورمان روز اول اردیبهشتماه به عنوان روز سعدی نامگذاری شده است.
عبدالحسین زرینکوب درباره بیان رسوایی و گناه در شعر سعدی مینویسد: «بیان گولیها
و رسواییهایی را که در این دنیا با احوال و اطوار انسان آمیخته است بر سعدی عیب
گرفتهاند. گناه سعدی این است که نه بر گناه دیگران پرده میافکند و نه ضعف و خطای
خود را انکار میکند. کدام دلی هست که «در جوانی چنانکه افتد و دانی» در برابر
زیباییها و دلبریهای وسوسهانگیز خوبان نلرزد و هوس خطا و آرزوی گناه نکند؟ تا
جان بوده است و تا جهان هست انسان صید زیبایی و بنده شهوت و گناه است و این لذت و
عشرت که زاهدان و ریاکاران و دروغگویان آن را به زبان نه به دل وقاحت و حماقت نام
نهادهاند سرنوشت ابدی و سرگذشت جاودانی بشریت خواهد بود.
پاییز را فراموش کن
وقتى مرگ بشود تنها ارایه ى زندگى
خیال اسوده باش
عبور ساکت تو از من
روى سطرهاى خسته...
امشب که شاعران جهان گریه می کنند
درمحضر امام زمان گریه می کنند
آقا برای خون خدا شور می زنم
روی تمام حادثه هاشور می زنم
دارم هوای گریه،غزل-مثنوی، نشد!
چرخید در سرم همه ی مولوی نشد!
خورشید،سمت علقمه پایین کشیده بود
صدقطعه بود؛نقشه پروین کشیده بود
با مشک و اشک،تشنه تر از بچه های ماه
دردی برای این همه تسکین کشیده بود
زیباترین عموی جهان را اگرچه یک-
لشکربه ترس و واهمه،پایین کشیده بود-
اماعموی خسته،عموی شکسته ام
بی دست،روی دشت بلا دین کشیده بود
اماعمو عموی گلوهای تشنه را
نقاش کربلا همه غمگین کشیده بود
وقتی غروب شد،همه جا را عزا گرفت
بالای نیزه ها لب و یاسین کشیده بود
آتش،شکنجه،اسب،بیابان بی کسی
یک ساربان و تسمه ی چرمین کشیده بود
ویرانه ها سه ساله ی امید را گرفت
ماه سه ساله راز کدامین «کشیده» بود
لعنت به شام که صبحی ز پی نداشت
خورشید سمت علقمه پایین کشیده بود
طاقت ندارد این غزل ازغصه خم شود
شاید به مثنوی غم این شعر کم شود
شاعربگو! بخوان! که دوباره محرم است
«گویا عزای اشرف اولاد آدم است»
ای دشت شتاب کن کمی آب بیار
یک جرعه ی آب وقطره ای خواب بیار
شش ماهه ی تشنه،بی گنه،خفته به خون
شایدبرسد آب کمی تاب بیار
این قافیه ها تشنه تر از عباس اند
محض دل عباس ، تو سیراب بیار
آن دشت، پر از سکوت و تاریکی بود
تاصبح برای دشت، مهتاب بیار
تا خار و خسی به پای طفلی نرود
یک دشت جدید، شام نایاب بیار
هروقت که یاد کربلا می افتم
ای شعر! برای قافیه ، آب بیار
احمدعالی(چاه کور)
استاد محمدحسین بهجت تبریزی معروف به شهریاردر سال ۱۲۸۵شمسی در خانواده ای اهل ادب در تبریز بهدنیا آمد و دربیست و هفتم شهریورماه سال ۱۳۶۷ هجری شمسی در سن هشتاد و دو سالگی در تهران درگذشت؛ این روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران، تحت عنوان "روز شعر و ادب فارسی" نامیده می شود.
ابنِ سیرین میکند تعبیر خوابِ بودنت
یوسفی دیگر بباید ساخت از پیراهنت
من که در اندیشه ی صلحِ تو میجنگم ولی:
صد چو عیسی بر صلیبِ آرزویِ دیدنت
گر بخواهی باز هم پیغمبرانِ دیگری....
صد محمّد (ص) میتکاند گوشه هایِ دامنت
ای که دیدارِ شما کافیست حتّی جلوه ای
خضر آبِ زندگی نوشید از عطرِ تنت
میکشی بیرون ز آتش جانِ ابراهیم را
تا نیفتد خونِ عاشق احتمالا گردنت
عشق یعنی در ورایِ عقل و هوشِ آدمی
مریمِ قدیسه ای آبستنِ روحِ تنت
داوود رضازاده متخلص به مهدی(تیمساردلا)