روز شعر و ادب فارسی (روز بزرگداشت استاد سیدمحمد حسین شهریار)
استاد محمدحسین بهجت تبریزی معروف به شهریاردر سال ۱۲۸۵شمسی در خانواده ای اهل ادب در تبریز بهدنیا آمد و دربیست و هفتم شهریورماه سال ۱۳۶۷ هجری شمسی در سن هشتاد و دو سالگی در تهران درگذشت؛ این روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران، تحت عنوان "روز شعر و ادب فارسی" نامیده می شود.
ایام کودکی او با جنبش آزادی خواهان مشروطه به رهبری ستارخان و باقرخان همراه بود. وی در کودکی با قرآن و دیوان حافظ آشنا شد و پس از تحصیل مقدمات حوزوی، به تهران رفت و وارد مدرسه دارالفنون گردید. شهریار سپس وارد مدرسه طب شد، ولی در پی یک جریان عاطفی و پس از ۵ سال تحصیل، بدون اخذ مدرک دکتری، تهران و دانشکده را ترک گفت و در خراسان وارد خدمت دولتی گردید. او در نیشابور به دیدار کمال الملک، نقاش مشهور رفت و شعری درباره وی سرود. شهریار بهعنوان یکی از مشهورترین غزلسرایان معاصر، معروف خاص و عام است.
شهریار از زبان شهرزاد
شهرزاد، فرزند ارشد شهریار، درباره روحیات پدرش چنین می گوید: در زندگی خصوصی، آدمی بسیار بخشنده است. غیر از کمک های مالی، حتی وسایل شخصی اش را نیز می بخشد. قلبی رئوف و مهربان دارد. بسیار احساساتی و حساس است و خیلی زود تحت تأثیر قرار می گیرد. از مرگ دوستانش خیلی متأثر می گردد.
بسیار پاکدل و ساده است و اگر کسی به کمک احتیاج داشته باشد، تا آنجا که برایش مقدور است از کمک های مالی و جانی دریغ ندارد. موقع شعر خواندن، قیافه اش همراه موضوعات شعری تغییر می کند و گاهی دیده شده در مواقع حساس شعری، اشک در چشمانش جمع می شود و بغض گلویش را می گیرد و شنونده را بسیار تحت تأثیر قرار می دهد.
شهرت جهانی شهریار
یکی از نویسندگان درباره نگاه جهانی شهریار می نویسد: شنیده ام وقتی یکی از اساتید ادب، ترجمه شعر «پیام به انیشتین» شهریار را برای آن ریاضی دان و نابغه روزگار می خواند، انیشتین با احترام و حیرانی سه بار به افتخار استاد شهریار از جای خود برمی خیزد و اشک شوق در دیدگانش حلقه می زند و زیر لب زمزمه هایی با خود می کند.
شعر «پیام به انیشتین» استاد شهریار، نشان دهنده روحیه والای انسان دوستی و در همان حال، میهن دوستی اوست. علت اصلی حیثیت و آوازه جهانگیر شهریار، همین روح انسان دوستی و نبوغ خدایی اش است که با روح خداشناسی و حق جویی همراه گشته و مانند شریانی حیاتی، در تمامی گفتار و اشعار او سیلان دارد. در اشعار شهریار، حق، وجدان و محبت با عرفان می آمیزد و جلوه های زیبایی می آفریند. او در اشعارش یار ستم دیدگان است و استعمارگرانی را که خون یتیمان و اشک فقیران را جاری می سازند، نفرین می کند.
نمونهای از غزل شهریار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بیحبیب خود نمیکردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟