وصیت نامه دانش آموز بسیجی شهید سید احمد حسینی
شهید: سید احمد حسینی
فرزند : سید عبدالله
محل تولد: خیرگو
تاریخ تولد:1348/10/02
محل شهادت: شرهانی
تاریخ شهادت : 1361/08/10
درسال ۱۳۴۸ در خانواده ای از نسل پیامبر عظیم الشأن اسلام دیده به جهان گشود. در کودکی تلاوت قر آن کریم را فرا گرفت و تحصیلات ابتدایی را در روستای ” خیرگو ” با موفقیت به پایان رساند. از دوستداران انقلاب اسلامی بود و به ولایت فقیه از صمیم قلب عشق می ورزید. تجاوز وحشیانه ی دژخیمان بعثی به میهن اسلامی و شهادت فرزندان انقلاب ، تحولی شگرف در روحیه و شخصیت وی ایجاد کرده بود. آن بزرگوار با شرکت در گروه مقاومت بسیج و برگزاری مراسم معنوی دعا ، همدلی و همراهی خود را با رزمندگان اسلام اعلام می نمود. سرانجام عزم جهاد کرد. پس از سه ماه و نیم مبارزه با دشمن ، از فراز تپه های شرهانی به پرواز در آمد و جاودانه شد. پیکر مطهرش ، سال ها بعد از سرد شدن تنور جنگ ، در حال و هوایی معنوی به زادگاهش منتقل گردید و در میان بدرقه ی گرم مشتاقان به خاک سپرده شد.
یادش گرامی باد
وصیت نامه دانش آموز بسیجی شهید سید احمد حسینی
« باسم رب الشهداءو الصدیقین »
پس از عمری غریبی بی نشانی خدا می خواست در غربت نمانی
از آن سرو سرافراز تو هر چند پلاکی بازگشت و استخوانی
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان وصیت نامه خود را شروع می کنم .
خدا را شاکر و سپاسگزارم که بر من منت نهاد که با آمدن به جبهه و لبیک گفتن به ندای خمینی کبیر دین خویش را نسبت به انقلاب اسلامی بپردازم و همچون سرور و سالار شهیدان که مرگ در بستر را ننگ می دانند به جبهه این بهترین جایگاه و منزل و ماوایم بیایم و با بهترین افراد روزگار آشنا شوم و فدایی اسلام گردم .
مادر جان از زمانی که به یاد دارم سایه مهر و محبت تو بر سرم بود و مرا با شیره جان پروریدی و به ثمر نشاندی با همه زحمتها پس از مرگ پدر و نشستن گرد یتیمی بر سر خانواده،هم برایمان پدر بودی و هم مادر . امیدوارم که مرا حلال کنی . می دانم که برای من خیلی امید داشتی ، دوست داشتی همچون همه مادرها در شادی فرزندت شادی کنی و بر دست و پایم حنا بگذاری و نقل و شیرینی بر سرم بریزی .
اکنون بیا و به جای حنا بر دست و پایم ، نظاره گر خون فرق سرم باش . مادر جان به جای نقل و شیرینی بر سرم باران گلوله و تیر بارید ولی با همه اینها وصیت دارم که در مصیبتم گریه زیاد نکنی و صورت و جامه نخراشی که جدم رسول خدا نهی کرده است .
مادر جان همچون حضرت زینب استوار و صابر باش و برایم دعا کن و وصیت من به خواهران و برادران و اقوام و خویشان ، خصوصا دائی محترم اسماعیل کریمی آن است که مرا حلال کنی و اگر شهید شدم حتما مرا پهلوی شهید مشهدی عباس بخوابانید و الان که این وصیت را می نویسم عازم خط مقدم هستم و گردان ما خط شکن است . می رویم تا جای عباس را پر کنیم و خالی نگذاریم و راه این مجاهد جندالله را ادامه دهیم .
امروز که این وصیت نامه را می نویسم به تاریخ23 /7 /1361 ، امیدوارم که هیچ گونه به خودتان ناراحتی راه نداده و به امید اینکه ما هم مثل عباس چنین سعادتی نصیبمان شود .
برادرانم جای خالی مرا برای مادر پر کنید و به مادر احترام بگذارید و او را نرجانید . برای حفظ انقلاب از دست توطئه شیطانهای بزرگ خصوصا آمریکای جنایتکار دعا کنید
خواهرانم وصیت من به شما آن است که در تمامی لحظات خدا را فراموش نکنید و حضرت زهرا را الگوی خویش قرار دهید و بر حفظ حجاب کوشا باشید .
در پایان وصیت من به همه همکلاسیها ، دوستان آن است که حافظ رهبر و دین و ناموستان باشید و درسهایتان را خوب بخوانید و سنگر درس و مدرسه را در همه حال مراقبت کنید .
لاله سرخ پرپرم غرق در خونم نعش تو در برابرم غرق در خونم
غسل شهادت کرده ایم در لب کارون وضوی خون گرفته ایم با رخ گلگون
برادرم عباس به امام زمان قسم که تا آخرین خونم انتقام خونت از این بزدلان و این ترسوها و این کثافتان خواهم گرفت
خدانگهدارتان : برادر کوچکتان سید احمد